عارف و ....

دانشجو- جزوه- آیندگان- شهسوار - << به عشق یدونه عشقه دنیام >>

عارف و ....

دانشجو- جزوه- آیندگان- شهسوار - << به عشق یدونه عشقه دنیام >>

عشق و محبت

 اگر بخواهم حال خردمندی که بدون محبت و عشق زندگی میکند بیان نمایم باید بگویم چشمان شفاف و روشنی را که در ظلمت بگشایند ، هیچ فایده ای از بینائی نخواهد برد « مترلینگ »

.........................................................

      می توان به رفتن ادامه داد خیلی بعد از آنکه تصور کنی دیگر نمیتوانی. زندگیت میتواند در یک لحظه توسط مردمی که تو حتی نمیشناسی تغییر کند. عشق ورزیدن را از کویر بیاموزیم که دریا بودنش را به آفتاب بخشید. کسانی که تورا دوست ندارند دوست بدار ، ممکن است آنها تغییر کنند.

..........................................................

خیلی سخته که بخوای با آب خوردن بغضت رو بفرستی پایین ، اما یه دفعه اشک از چشات جاری بشه...

..........................................................

       آتش روشن کردم و عهد کردم تا خاموش شدنش دعایت کنم ، میدانم به آنچه میخواهی میرسی

چرا که من هر بار یک هیزم اضافه میکنم!!

...........................................................

یه روز میبوسمت خدا میبرتم جهنم ؛ میشم ابلیس اون وقت تو هم به جرم اینکه یه ابلیس بوسیدتت ؛ جهنمی میشی اونجا پیدات می کنم و هر روز میبوسمت واااای که چه بهشتی بشه جهنم!!!

..........................................................

اگه یه روز شاد بودی آروم بخند تا غم دنیا بیدار نشه و اگه یه روز غمگین شدی آروم گریه کن
تا شادی نا امید نشه

..........................................................

اون کسی رو که ازت دور میشه بهش فکر نکن به اونهایی فکر کن که بهت نزدیک هستند از طرف بچه هایی که معنای عشق رو نمی دونند

..........................................................

اگه یه روز حس کردی دنیا و آدمهاش به تو اخم کردن دلیلش رو تو لبهای بدون لبخند خودت جستجو کن.

..........................................................

زمونه ازم پرسید چه کسی رو بیشتر از همه دوست داری من راجبه تو هیچی بهش نگفتم آخه رسم زمونه اینه

..........................................................

پسر نگاهی به دختر کرد و گفت حالا که کنار ساحل هستیم بیا یه آرزوی قشنگ بکنیم دختر با بی میلی قبول کرد پسر چشماشو بست و گفت کاشکی تا آخر دنیا عاشق هم بمونیم ... بعد به دختر گفت حالا تو آرزوتو بگو دختر چشماشو بست و خیلی بی تفاوت گفت کاشکی همین الان دنیا تموم بشه ... وقتی چشماشو باز کرد پسر رو ندید فقط چند تا حباب رو آب دید

..........................................................

     خدایا:

                 هرکس بیادم هست بیادش باش ،  اگر کنارم نیست کنارش باش ،

                                          اگر تنهاست پناهش باش ، و اگر غم دارد غمخوارش باش.

.........................................................

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد